شیوه و سبک نمایشهای حسن معجونی در این سالها دوستداران خود را یافته است، جهانی که او در نمایش هایش خلق میکند برای مخاطبی که با مختصات و روابط امروزی آشناست جذاب و آشناست. فضاسازی و سادگی صحنه نمایشها، تمرکز روی توانایی بازیگران و کشف استعدادهای تازه از امتیازهای نمایشهای اوست که بیشترشان، درونمایه طنز دارند.
نمایشهای معجونی که اغلب، از متنهای خارجی اقتباس میشوند زیر ظاهر مفرح و کمیکشان، عمیق، انتقادی و گزنده هستند. «فلیک» نمایش تازه او اگرچه طولانی و کمی کشدار به نظر میرسد و این نقطه ضعف اساسی آن است، اما شیرین و جذاب است. بخش عمده این جذابیت به خاطر تازگی و امتیازهای متن است. متنی که قصهای ساده دارد و روایت آشنایی و ارتباط سه جوان در یک سینمای قدیمی است. شخصیتهای نمایش، به ویژه رز (ستاره پسیانی) و سم (نوید محمدزاده) در نگاه اول استثنایی یا ویژه نیستند.
قرار نیست هیچ اتفاق خاصی در زندگی روزمره آنها بیفتد، زندگی رز، سم و آوری (حسین حسینیان) مثل سرنوشت سینمای خالی و قراضه فلیک، خالی از یک حادثه است. اما نویسنده این ارتباط ساده و حتی قابل پیشبینی را به شکلی درست طراحی کرده. شخصیت آوری با وجود ابهاماتی که دارد، به اندازه رز، کشش دارد و پشت آن ظاهر دست و پاچلفتی و حتی به درد نخور، شخصیتی دوست داشتنی پنهان است که میتواند یک ضلع از مثلثی عاشقانه باشد. نوید محمدزاده پس از مدتها، از قالب جوان عاصی و خشمگین خارج شده و روی صحنه طنازی میکند. وجوه مختلف شخصیت سم در تقابل با آوری، معنا مییابد و آشکار میشود.
نویسنده این فرصت را به تماشاگر میدهد تا شخصیتها را به مرور کشف کند. در فصل اعتراف سم به رز، یا فصل خداحافظی آوری با سم، شخصیتها پوست انداختهاند و دیگر شبیه قبل نیستند. یا دست کم، وجوهی تازه از شخصیت خود را رو میکنند. بخشی از موفقیت این نمایش محصول انتخاب درست بازیگران و اجرای دقیق آنها است. حسین حسینیان که قبلا در «سه خواهر» او را دیده بودیم نقش دشوارش را به خوبی مقابل دو ستاره تئاتر بازی میکند و قادر است در فصلهایی دشوار، توجه تماشاگر را جلب کند. ستاره پسیانی در این سالها، انبوهی نقش متنوع بازی کرده و چند تجربهای که در قالب زن اغواگر داشته، مهارتش برای بازی در چنین نقشی را ثابت میکند. برای دوستداران نمایشهای معجونی که ظاهرا غربی و غریبه هستند (اما به دنیای ما، علایق ما و نقاط تاریک و روشن وجودمان نزدیکند) و برای سینمادوستان، «فلیک» اجرایی پر از ارجاع به سینما و فیلمهایی است که بحث و جدل سر دوست داشتنشان فراوان است، یک عاشق سینما میداند که مقاومت آوری در برابر دیجیتال شدن آپارات چه معنایی دارد. احتمالا بسیاری از تماشاگران این نمایش که مثل آوری عاشق تارانتینو و «پالپ فیلکشن» و شیفته جادوی سینما هستند باور دارند، جهان امروز، سرشار از خشونت، فانتزی و عشق است.
آقای خوش شانس
پارسا پیروزفر صاحب تشخص و وقاری است که میتوان آن را در نمایشهایش هم دید. تمرکز او در سالهای اخیر روی تئاتر و فاصله گرفتن از سینما و تلویزیون، انتخابی درست و هوشمندانه بوده. یک تغییر مسیر در میانسالی که به اعتبار حرفهای او افزوده و محبوبیتش را بیشتر کرده است. در این سالها ما با پیروزفری مواجهیم که مترجم و کارگردان است و سعی میکند علایق خود را به شکلی که با مخاطب ارتباط برقرار کند روی صحنه بیاورد.
او مجبور نیست به بازی در هر نقشی در سینما و تلویزیون تن بدهد، بنابراین آگاهانه کم کار شده و این کم کاری، کیمیایی است که بازیگران را از گزند تکراری شدن دور میکند. «یک روز تابستانی» مثل نمایشهای قبلی پیروزفر، کم کاراکتر است و قصهای ساده و درونمایه طنز دارد. نمایشی درباره سرنوشت انسان، تقدیر و بازیهایش که به شکلی شیرین و بامزه و بر اساس کمدی موقعیت، شکل گرفته و در تقابل دو شخصیت ناموف (رضا بهبودی) و موف (پارسا پیروزفر) تجلی پیدا کرده است.
داستان کمی قابل پیشبینی است، اما این موضوع از حلاوت نمایش کم نکرده. بهبودی و پیروزفر زوجی هستند که یکدیگر را روی صحنه کامل میکنند، قدرت بازیگری بهبودی شخصیت به آخر خط رسیده ناموف را قابل باور و همدلیبرانگیز کرده و وقار و جذابیت پیروزفر باعث شده، از همان آغاز به بانو (سوگل قلاتیان) حق بدهیم که دلبسته او شود. هر چند آقای خوش شانس به اندازه ناموف در عشق صادق نیست. «یک روز تابستانی» قصهای سرراست و بدون پیچیدگی دارد، درست مثل زندگی ساده اما پرفراز و نشیب است. اجرای پیروزفر هم، این سادگی ظاهری را دارد و بدون اغراق یا پیچیدهنمایی داستان عاشقانهاش را برای تماشاگر تعریف میکند. امتیاز بزرگ نمایش، یکدستی همه اجزا است، نمایش خستهکننده نمیشود و تماشاگر تا انتها، با اشتیاق آن را دنبال میکند.
۲۴۱۲۴۳
نظر شما